به خاطر من
آخر يه روز دق ميكنم فقط به خاطر تو
دنيا رو عاشق ميكنم فقط به خاطر تو
شب به بيابون مي زنم فقط به خاطر تو
رو دست مجنون مي زنم فقط به خاطر تو
تو نمي خواي بياي پيشم فقط به خاطر من
من ولي سرزنش مي شم فقط به خاطر تو
عشق تو پنهون ميكني فقط به خاطر من
من دلم و خون مي كنم فقط به خاطر تو
از دور تماشا ميكني فقط به خاطر من
من دل و رسوا ميكنم فقط به خاطر تو
از خوبيات كم ميكني فقط به خاطر من
رشته رو محكم مي كنم فقط به خاطر تو
تو خودت رو گم ميكني فقط به خاطر من
من خودم رو گم ميكنم فقط به خاطر تو
شعله رو خاموش ميكني فقط به خاطر من
شب رو فراموش ميكنم فقط به خاطر تو
تو خنده هات غم ميزني فقط به خاطر من
دنيا رو بر هم ميزنم فقط به خاطر تو
يه روز مي شم بي آبرو فقط به خاطر تو
قربوني يه جست و جو فقط به خاطر تو
تو ام يه روز مي ري سفر فقط به خاطر من
خيره مي شن چشام به در فقط به خاطر تو
به من تو ميگي ديوونه فقط به خاطر من
جملت به يادم مي مونه فقط به خاطر تو
تو من و بيرون ميكني فقط به خاطر من
قلبم رو ويرون ميكنم فقط به خاطر تو
ميگي از سنگ دلت فقط به خاطر من
يه عمره كه تنگه دلم فقط به خاطر تو
تو گفتي عاشقي بسه فقط به خاطر من
دنيا واسم يه قفسه فقط به خاطر تو
مي ري سراغ زندگيت فقط به خاطر من
من مي سوزم تو تشنگيت فقط به خاطر تو
تو ميگي عشق يه عادته فقط به خاطر من
دلم پر شكايته فقط به خاطر تو
ميگيري از من فاصله فقط به خاطر من
دست ميكشن از هر گله فقط به خاطر تو
توميگي از اينجا برو فقط به خاطر من
رفتم به احترام تو فقط به خاطر تو
رد ميشي از مقابلم فقط به خاطر من
مونده سر قرار دلم فقط به خاطر تو
ناز ميكني براي من قفط به خاطر من
من ميشينم به پاي تو فقط به خاطر تو
نيستي كنار پنجره فقط به خاطر من
دل نمي تونه بگذره فقط به خاطر تو
تو من رو يادت نمياد فقط به خاطر من
دلم كسي رو نمي خواد فقط به خاطر تو
مي گذري از گذشته ها فقط به خاطر من
مي رم توي نوشته ها فقط به خاطر تو
تو منو تنها مي ذاري فقط به خاطر من
من خودم رو جا ميذارم فقط به خاطر تو
دل رو گذاشتي بي جواب فقط به خاطر من
يه عمر ميكشم عذاب فقط به خاطر تو
دلت شكسته مي دونم فقط به خاطر من
منم يه خسته مي دوني فقط به خاطر تو
آخر ازم جدا شدي فقط به خاطر من
من مشغول دعا شدم فقط به خاطر تو
انتطاره دیدن عشق
قلبم تپش قلبت را می خواهد پس قلبم را به تو میدهم
چشمانم نگاه زیبایت را می خواهد پس نگاهم از آن توست
عشقم تمامی لحظات تو را می خواهند وبرای با تو بودن دلتنگی میکنند
دل من همانند آسمان ابری از دوری تو ابری است
درخشش چشمانم همانند خورشید درخشان انتظار چشمانت را می کشند
پس بدان اگر پروانه سوختن شمع را فراموش کند من هرگزفراموشت نخواهم کرد.
عاشـــــــقـــــــــانـــــــه دوســــــتت خواهــــــــــم داشـــــــــــت.
منتظره دیدنتم عشقم![]()
قصه عشق
قصه عشق
با تو ، به عشق تو ، یک قصه دیگر ، قصه من و تو !
با تو ، در کنار تو ، قصه از نو ، نفسی دیگر !
یک نفس تازه از یک دیدار عاشقانه ، از نگاه مهربان تو به چشمهایم!
با تو بودن خاطره ایست همیشه ماندگار ، اما بی تو بودن قصه ایست از یک روز تلخ که
از ذهن فراموش شده ، اما از دل بیرون نمیرود و اعماق دل را میسوزاند!
با تو ، همیشه با تو ، تا آخرش با تو ، حتی لحظه مرگم نیز با تو... چقدر شیرین است!
شیرین است به شیرینی طعم بوسه های تو !
با تو ، در آغوش تو ، قلبم برای تو تا ابد ، تا آن لحظه که دیگر طلوعی را نخواهم دید
تو را میبینم که زندگی منی ، یک غروب شیرین ، از یک زندگی عاشقانه ، زندگی که
عشقمان در آن پا برجاست ، لحظه های گرمیست ، به گرمی آغوش مهربان تو !
بگذار قصه من و تو نیمه تمام بماند ، تا آنجا که داستان میگوید ما در کنار همیم و چند
صفحه سفید از این کتاب ، یعنی چند صباح دیگر تا ..........از عشق هم مردن!
قصه من و تو حقیقتیست بی پایان ....
یکی بود ، یکی نبود .... تو بودی و من نبودم !
زیر گنبد کبود ..... تو بودی و من نیز آمدم !
حالا دیگر تو هستی و یک مجنون !
قصه من و تو اگر قصه است ، به این خاطر است که مثل من و تو کسی نیست عاشق
باشد و دیوانه !
یک عشق پاک ، دو قلب ساده و یکرنگ سرگذشت دو عاشق از امروز تا لحظه مرگ
قصه ایست از من و تو !
بهتر است که در پایان این کتاب نوشته شود ::: این داستان تا ابد ادامه دارد !
تا ابد ، با تو ، در کنار تو ، به عشق تو ادامه دارد قصه من و تو!
بهونه
زندگي ، عشق ، گذر كردن از اين روزاي سرد
مردن خاطره هاي تلخ ديروز و به جاش يه عالمه لحظه گرم
همه يه بهونه قشنگ مي خواد
تو، آره اون بهونه اي ، اون بهونه قشنگ
واسه گم كردن هر چي خاطره است
كه تو ذهن خاكي يه آدم خسته ازعشق ، شده آخر يه رنج
تو ، آره اون بهونه اي
يه بهونه واسه فرار از عشقي نه سياه و نه سپيد
يه بهونه واسه بودن ، نبودن ، واسه مردن و خلا
واسه پيدا كردن يه لحظه گرم توي اين زندگي سرد
واسه موندن توي اين حس قشنگ
تو ، آره اون بهونه اي
اون بهونه قشنگ
عشق من

عشق نمی پرسه تو کی هستی؟ عشق فقط میگه: تو ماله منی .
عشق نمی پرسه اهل کجایی؟ فقط میگه: توی قلب من زندگی می کنی .
عشق نمی پرسه چه کار می کنی؟ فقط میگه:
باعث می شی قلب من به ضربان بیفته .
عشق نمی پرسه چرا دور هستی؟
فقط میگه: همیشه با منی .
عشق نمی پرسه دوستم داری؟
فقط میگه: دوستت دارم.
جدائی : قصه تلخ همیشگی

در سکوت دلنشین نیمه شب
میگذشتیم از میان کوچه ها
راز گویان ـ هر دو غمگین هر دو شاد
هر دو بودیم از همه عالم جدا
تکیه بر بازوی من میداد گرم
شعله ور از سوز خواهش ها تنش
لرزشی بر جان من میریخت نرم
ناز آن بازو به بازو رفتنش...
در نگاهش با همه پرهیز و شرم برق میزد آرزوئی دلنشین
در دل من با همه افسردگی ، موج میزد اشتیاقی آتشین
زیر نور ماه ، دور از چشم غیر
چشم ها بر یکدگر میدوختیم
هر نفس صد راز می گفتیم و باز
در تب ناگفته ها می سوختیم
نسترن ها از سر دیوارها ، سر کشیدند از صدای پای ما
ماه می پائیدمان از روی بام ، عشق می جوشید در رگهایمان
سایه هامان مهربانتر ...بی دریغ
یکدگر را تنگ در بر داشتند
تا میان کوچه ای با صد ملال ــ دست از آغوش هم برداشتند
باز هنگام جدایی سر رسید
سینه ها لرزان شد و دلها شکست
خنده ها در لرزش لبها گریخت
چشم جان من به ناکامی گریست
برق اشکی در نگاه او دوید...
منو ببخش

زيبا من چيا بگم عاشقي باورت ميشه؟
تو كه خيلي بهتر ازما اين چيزا سرت ميشه
چشماي ناز تو كه وا ميشه آفتاب ميزنه
تازه وقتي تو بگي صورتشو آب ميزنه
من بگم دوست دارم با چه رقم يا عددي
تو كه بينهايتو قشنگتر از من بلدي
مژه هات شعر بلند ناتموم به خدا
عاشق كسي شدن جز تو حرومه بخدا
با غمت هزار تا خنجر تو دلم فرو ميره
ماه اگه برق چشاتو ببينه از رو ميره
زيبا چشم تو اگه با روياهام قهر كنه
آسمون دلش ميخواد شهر و پراز ابر كنه
چقدر اسمتو نوشتم روي صخره و سنگ
چقدر كشته من واون دوتا چشماي قشنگ
گفتي فاصله است ميون من و روياهام با تو
باشه اما نميدم هرگز به هيچ كسي جاتو
زيبا اسمت كه مياد بدجوري ديوونه ميشم
ولي گفتي قصه شو كه نميشه بياي پيشم
زيبا تو فرشته اي اهل يه جايي تو بهشت
نميشه هم عاشق تو بود و هم واست نوشت
از حسوديم نميشه بسپارمت دست خدا
جام چقدر مشخصه تو نقشه ي ديوونه ها
زيبا آتيش ميزنه دل منو اخماي تو
نكنه اضافه شن با عشق من زخماي تو
زيبا ناز كن كه چشات ناز خريدني داره
اون چشات كلي ستاره هاي چيدني داره
مال هيچ كسي نشو چون اينجاها فرشته نيست
عشق و عاشقيا تلخ مثل گذشته نيست
گفتي فاصله است ميون فكرمو, حقيقته
كاشكي داشتم يه ذره فقط يه كم لياقته
تشنه بودم واسه ي شنيدنه يه دنيا حرف
تو يه كم گفتي بعدش دوباره سكوت و برف
جاي برفا روي كاغذ ميشه نقطه چين گذاشت
حرف تو بشه بايد اين قلمو زمين گذاشت
عمريه موندم توي مصراع اول چشات
فقط اين فعلو بلد شدم كه ميميرم واسه برات
اگه بين همه توي دنياي ما جنگ بشه
عشق من محاله به عشق تو كمرنگ بشه
اگه باورت نشد بذار زمان نشون ميده
جواب سوالاي سختو هميشه اون ميده
تو دوسم نداشته باش بازم قشنگه عالمت
زيبا كاري اگه كردمو تو رنجيدي ببخش
دنيا بايد بدونه تو فرشته اي, پس بدرخش
خدا ما رو برای هم نمی خواست

خدا ما رو
برای هم نمی خواست
فقط می خواست عشق و فهمیده باشیم
بدونیم نیمه ی
ما مال ما نیست
فقط خواست
نیمه مونو دیده باشیم
تمام لحظه های
این تب سرد
خدا از حسرت
ما با خبر بود
خودش ما رو
برای هم نمی خواست
خودت دیدی
دعامون بی اثر بود
چه سخته مال
هم باشیم و بی هم
می بینم میری
و می بینی میرم
تو وقتی هستی
اما دوری از من
نه می شه زنده
باشم نه بمیرم
نمی گم دلخور
از تقدیرم اما
تو می دونی
چقد دلگیره این عشق
فقط چون دیر
باید می رسیدیم
ما میمیره این عشق
باور نمی کنی ...

گناهی ندارم

گناهی ندارم ولی قسمت اینه
که چشمای کورم به راهت بشینه
برای دله من واسه جسم خستم
منی که غرورو تو چشمات شکستم
سر از کار چشمات کسی در نیاورد
که هر کی تو رو خواست یه روزی بد آورد
برای دل من واسه جسم خستم
منی که غرور رو تو چشمات شکستم
واسه من که برعکس کار زمونه
یکی نیست که قدر دلم رو بدونه
گناهی ندارم ولی قسمت اینه
که چشمای کورم به راهت بشینه
هنوزم زمستون به یادت بهاره
تو قلبم کسی جز تو جایی نداره
صدای دلم ساز ناسازگاره
سکوتم به جز تو صدایی نداره
تو خواب و خیالم همش فکر اینم
که دستاتو بازم تو دستام ببینم
ولی حیف از این خواب پریدم
که بازم با چشمایه کورم به راهت بشینم
سر از کار چشمات کسی در نیاورد
که هر کی تو رو خواست یه روزی بد آورد
برای دل من واسه جسم خستم
منی که غرور رو تو چشمات شکستم
دلم که تنگ می شود

دلم که تنگ می شود برای چشمهای تو
به کوچه می کشاندم خدای چشمهای تو
و کوچه تاب می دهد به گامهای خسته ام
شبی که پرسه می زنم برای چشمهای تو
از آن شبی که ماه من به اوج آسمان شدی
فقط ستاره می کشم برای چشمهای تو
چه می کشاندم چنین به شاه بیت این غزل
به جز نفس کشیدن هوای چشمهای تو
دلم دگر نمی کند خیال چشم دیگری
چرا که عهد بسته ام به پای چشمهای تو
به پاس اینهمه غزل که می کنم فدای تو
خدا کند که گل کند وفای چشمهای تو
دیوانه وار دوستت دارم

از پشت شيشه های بزرگ دلتنگی گريه ميكنم و آرزو ميكنم كه كاش
براي يك لحظه فقط يك لحظه آغوش گرمت را احساس كنم
، ميخواهم
سر روی شانه های مهربانت بگذارم تا ديگر از گريه كم نشوم . تو مرا
به ديار محبتها بردی و صادقانه دوستم داشتی، پس بيا و باز در اين راه
تلاش كن اگر طاقت اشكهايم را نداری، در راه عشقی پاك تر و صادقانه تر.
زيرا كه من و تو ما شده ايم پس نگذار زمانه بيرحم
دلهايی را كه از هم
جدا نشدنی است را به درد آورد،
دلم را به تو دادم و كليدش را به سوی
آسمان خوشبختی ها روانه كردم، چه شبها كه تا سحر به يادت با
گونه های خيس از دلتنگی ها به سر بردم، چه روزها با خاطراتت نفس
كشيدم، پس تو ای سخاوت آسمانی من ..
مرا درياب كه ديوانه وار دوســــتت دارم ...
دوست دارم عشقم

شکوفه های نگاه توست که عطر خاطره های دور را به يادم می آورد،
سخاوت دستهای زيبای توست که گل عشق در
باغچه خانه مان می کارد،واژه های قشنگ و
پر معنای توست که در دفتر عشقم به يادگار
می ماند،اندوه از دست دادن توست که غبار
مرگ بر دلم می افشاند..
انديشيدن به چشمان بی پروای توست که خواب
ناز را از ديدگانم می ربايد، پيوند دستهای من
وتوست که شوق زندگی دردلم ميروياند، وعده های
پراميد توست که برايم نويد خوشبختی به ارمغان
مي آرد...
شبنم اشکهای توست که بر چهره ام گلهای غم
می کارد،صدای آشنای توست که مراپيوسته به
سوی خود می خواند..
××عهد××

**I LOVE YOU**
دوستت دارم
i can not promise you that
نمی توانم عهد کنم که
i will not change
تغییر نخواهم کرد![]()
i can not promise you that
نمی توانم عهد کنم که
i will not have many different moods
خلقیات متفاوت نخواهم داشت![]()
i can not promise you that
نمی توانم عهد کنم که
i will not hurt your feeling sometimes
گاهی احساسات تو را جریحه دار نخواهم کرد![]()
i can not promise you that
نمی توانم عهد کنم که
i will not be erratic
آشفته نخواهم شد![]()
i can not promise you that
نمی توانم عهد کنم که
i will always be strong
همواره قوی خواهم بود![]()
i can not promise you that
نمی توانم عهد کنم که
my faults will not show
گناهانم را نشان نخواهم داد![]()
but,...
اما
i do promise you that
می توانم عهد کنم که
i will always be supportive of you
همواره پشتیبان تو خواهم بود![]()
i do promise you that
می توانم عهد کنم که
i will share all my thoughts
افکار و احساساتم را
and feeling with you
با تو سهیم خواهم بود![]()
i do promise you that
می توانم عهد کنم که
yourself
i will give you freedom to be
تو را آزاد خواهم گذارد تا خودت باشی![]()
i do promise you that
می توانم عهد کنم که
i will understand every thing that
هر کاری که انجام دهی درکت خواهم کرد![]()
you do
i do promise you that
می توانم عهد کنم که
i will be completely honest with you
با تو کاملا صادق خواهم بود![]()
i do promise you that
می توانم عهد کنم که
i will laugh and cry with you
با تو خواهم گریست و خواهم خندید![]()
i do promise you that
می توانم عهد کنم که
i will help you achieve all your goals
کمکت خواهم کرد که به هدفهایت برسی![]()
but,...
اما
most of all
بیش از همه
i do promise you that
i love you
می توانم عهد کنم که تو را دوست خواهم داشت ![]()
عشق و ديوانگي

زمان های قديم٬ وقتی هنوز راه بشر به زمين باز نشده بود. فضيلت ها و تباهی
ها دور هم جمع شده بودند.
ذکاوت گفت بياييد بازی کنيم. مثل قايم باشک!
ديوانگی فرياد زد: آره قبوله من چشم می زارم!
چون کسی نمی خواست دنبال ديوانگی بگردد٬ همه قبول کردند.
ديوانگی چشم هايش را بست و شروع به شمردن کرد: يک٬ ... دو٬ ... سه٬ ... !
همه به دنبال جايی بودند که قايم بشوند.
نظافت خودش را به شاخ ماه آويزان کرد.
خيانت خودش را داخل انبوهی از زباله ها مخفی کرد.
اصالت به ميان ابر ها رفت.
هوس به مرکز زمين راه افتاد.
دروغ که می گفت به اعماق کوير خواهد رفت٬ به اعماق دريا رفت.
طعم داخل يک سيب سرخ قرار گرفت.
حسادت هم رفت داخل يک چاه عميق.
آرام آرام همه قايم شده بودند و
ديوانگی همچنان می شمرد: هفتادو سه٬ هفتادو چهار٬ ...
اما عشق هنوز معطل بود و نمی دانست به کجا برود.
تعجبی هم ندارد. قايم کردن عشق خيلی سخت است.
ديوانگی داشت به عدد ۱۰۰ نزديک می شد٬ که عشق رفت وسط يک دسته گل رز آرام نشت.
ديوانگی فرياد زد: دارم ميام. دارم ميام ...
همان اول کار تنبلی را ديد. تنبلی اصلا تلاش نکرده بود تا قايم شود.
بعد هم نظافت را يافت. خلاصه نوبت به ديگران رسيد. اما از عشق خبری نبود.
ديوانگی ديگر خسته شده بود که حسادت حسوديش گرفت و آرام در گوش او گفت: عشق در
آن سوی گل
رز مخفی شده است.
ديوانگی با هيجان زيادی يک شاخه گل از درخت کند و آن را با تمام قدرت داخل گل های رز
فرو برد.
صدای ناله ای بلند شد.
عشق از داخل شاخه ها بيرون آمد٬ دست هايش را جلوی صورتش گرفته بود و از بين
انگشتانش خون می ريخت.
شاخهء درخت٬ چشمان عشق را کور کرده بود.
ديوانگی که خيلی ترسيده بود با شرمندگی گفت
حالا من چی کار کنم؟ چگونه می توانم جبران کنم؟
عشق جواب داد: مهم نيست دوست من٬ تو ديگه نميتونی کاری بکنی٬ فقط ازت خواهش می
کنم از اين به بعد يار من باش.
همه جا همراهم باش تا راه را گم نکنم.
و از همان روز تا هميشه عشق و ديوانگی همراه يکديگر به احساس تمام آدم های عاشق
سرک می کشند ...
درد و دل

نیمه شب آواره و بی حس و حال در سرم سودای جامی بی زوال
پرسه ای آغاز کردیم در خیال دل بیاد آورد ایام زوال
از جدائی یک دو سالی میگذشت یک دو سال از عمر رفت و برنگشت
دل بیاد آورد اول بار را خاطرات اولین دیدار را
آن نظر بازی آن اسرار را آن دو چشم مست آهو وار را
همچو رازی مبهم و سر بسته بود چون من هم تکرار ، او هم خسته بود
آمد و هم آشیان شد با من او همنشین و هم زبان شد با من او
خسته جان بودم و جان شد با من او ناتوان بود و توان شد با من او
دامنش شد خوابگاه خستگی این چنین آغاز شد دلبستگی
وای از آن شب زنده داری تا سحر وای از آن عمری که با او شد به سر
مست او بودم ز دنیا بی خبر دم به دم میشد این عشق بیشتر
آمد و در خلوتم دم ساز شد گفتگو ها بین ما آغاز شد
گفتمش در عشق پا برجاست دل گر گشایی چشم دل زیباست دل
گر زورقبان شوی دریاست دل بی تو شام بی فرداست دل
دل ز عشق روی تو ویران شده گر چه عشق تو برگرداند شد
گفت:در عشقت وفا دار بدار من تو را دوست میدارم،وفا دار بمان
شوق وصلت را به سر دارم بدار چون توئی مخمول حمالم بدار
با تو شادی میشود شبهای من با تو زیبا میشود فردای من
گفتمش عشقت به دل افزون شده دل به جادوی رخت افزون شده
جز تو یادی دگر به دل مدفون شده عالمت زیبائیت ،مجنون شده
بر لبم بگذاشت ، یعنی خموش طعم بوسه برد از سرم عقل و هوش
در سرم جز عشق او سودا نبود از بهر او بر دل دیگر جا نبود
دیده جز بر رخ او بینا نبود همچو چشم من هیچ گل زیبا نبود
خوبی او شهره ی آفاق بود در نجابت در نکوهی پاک بود
روزگار اما وفا با ما نداشت طاقت خوشبختی ما را نداشت
پیش پای عشق ما سنگی گذاشت بی گمان از عشق ما پروا نداشت
آخر این قصه هجران بود و بس حسرت و رنج فراوان بود و بس
یاد ما را از جدائی غم نبود گر غمش مجنون عاشق کم نبود
بر سر پیمان خود محکم نبود سهم من از عشق جز ماتم نبود
با من دیوانه پیمان بست ساده هم آن عهد و پیمان را شکست
بی خبر پیمان یاری را شکست این خبر ناگه پشتم را شکست
آن کبوتر عاقبت از بند رست رفت و با دلدار دیگر عهد بست
با که گویم آن که همخون من است خسم جان و تشنه ی خون من است
بخت بد این وصل من قسمت نشد این گدا شامل به این رحمت نشد
آن طلا حاصل به این قیمت نشد
عاشقان را خوشدلی تدبیر نیست با چنین تقدیر بد تدبیر نیست
از غمش با دود و دم همدم شدم ذره ذره آب گشتم کم شدم
آخر آتش زد دل دیوانه را سوخت این بی پروا پر پروانه را
عشق من از من گذشتی خوش گذشت بعد از این حتی تو اسمم را نبر
خاطراتم را تو بیرون کن ز سر میشود کم رفت فردا را نگر
آخرین یک بار بشنو از من پند بر من و بر روزگارم دل نبند
عاشقی را دیر فهمیدی چه سود عشق دیرین گسستم تار و پود
گر چه آب رفته باز آید به جوب ماهی بیچاره اما مرده بود
بعد از این هم آشیانت هر کس است باش با او یاد تو ما را بس است
به یادتم همیشه

حالا که از تو دورم
بذار که حرف دلمو بیارم به زبونم
بذار بگم که اگه من اون سر دنیا باشم
اگه من شاد باشم یا که غمگین باشم
اگه خنده رو لبام موج بزنه
یا که اشک از گونه هام چکه کنه
اگه در خواب باشم یا که بیدار باشم
اگه تو جمع باشم یا که تنها باشم
من فقط لحظه هارو به یاد تو میگذرونم
اگه من شاد باشم دلیل شادیم تویی
اگه غمگین باشم دلیل این غم تویی
اگه خنده رو لبام موج بزنه دریای مواج تویی
اگه اشک از گونه هام چکه کنه ابر بهاری تویی
اگه تو خواب باشم بدون تو رو خواب میبینم
اگه بیدار باشم میخوام کنار تو باشم
اگه تو جمع باشم حرف تورو پیش میکشم
اگه تنها باشم میخوام به یاد تو باشم
اگه تمام زندگیمو من به یاد تو میگذرونم
در عوض از تو فقط یه چیز میخوام
میخوام که حس خوبتو راهی قلب من کنی
میخوام که توی شادیات یه لحظه یاد من کنی
از کجا شروع کنم ؟

Where do I begin
از کجا شروع کنم ؟
To tell the story of how great a love can be
برای گفتن داستانی که نهایت بزرگی عشق را نشان میدهد
The sweet love story that is older than the sea
داستانی شیرین از عشق که عمرش از دریاها نیز بیشتر است
The simple truth about the love she brings to me
حقیقتی ساده درباره عشقی که او به من هدیه کرد
Where do I start
از کجا شروع کنم ؟
With her first hello
با اولین سلامش
She gave a meaning to this empty world of mine
معنای جدیدی به جهان پوچ من داد
There will never be another love , another time
که در آن هیچ تکرار و علاقه دیگری نبود
She came into my life and made the living fine
او به زندگی من پا گذاشت و آن را شیرین کرد
... She fills my heart
او قلب مرا پر کرد ...
With very special things
او قلب مرا با چیزهای خاص پر کرد
With angle songs , with wild imaginings
با آواز فرشته ها , با تصوراتی حاصل از اشتیاق و علاقه زیاد
She fills my soul with so much love
و روح مرا با انبوهی از عشق پر کرد
That anywhere I go , I am never lonely with her along
برای همین هر کجا که بروم تنها نخواهم ماند
?! Who can be lonely
با وجود همراهی او چه کسی تنها خواهد ماند ؟!
I reach for her hand It is always there
و هر وقت در جستجوی دستان او باشم او در کنار من است
How long does it last
چه مدت ممکن است از این عشق گذشته باشد ؟
Can love be measured by the hours in a day ?
آیا می توان عشق را اندازه ساعات روز اندازه گرفت ؟
I have no answer now But this much I can say
آن هم اکنون هیچ جوابی ندارم اما همین قدر می توانم بگویم که ...
I know I will need her till the stars all burn away
می دانم به او احتیاج دارم تا زمانی که ستاره ها می درخشند
And she will be there
و او آنجاس

فرق عشق با ازدواج ...

شاگردي از استادش پرسيد: عشق چست ؟
استاد در جواب گفت: به گندم زار برو و پر خوشه ترين شاخه را بياور اما در هنگام عبور از گندم زار، به ياد
داشته باش كه نمي تواني به عقب برگردي تا خوشه اي بچيني...
شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتي طولاني برگشت.
استاد پرسيد: چه آوردي ؟
با حسرت جواب داد:هيچ! هر چه جلو ميرفتم، خوشه هاي پر پشت تر ميديدم و به
اميد پيداكردن پرپشت ترين، تا انتهاي گندم زار رفتم.
استاد گفت: عشق يعني همين...!
شاگرد پرسيد: پس ازدواج چيست ؟
استاد به سخن آمد كه : به جنگل برو و بلندترين درخت را بياور اما به ياد داشته باش
كه باز هم نمي تواني به عقب برگردي...
شاگرد رفت و پس از مدت كوتاهي با درختي برگشت .
استاد پرسيد كه شاگرد را چه شد و او در جواب گفت: به جنگل رفتم و اولين
درخت بلندي را كه ديدم، انتخاب كردم. ترسيدم كه اگر جلو بروم، باز هم دست خالی
برگردم .
استاد باز گفت: ازدواج هم يعني همين...!
و این است فرق عشق و ازدواج ...
تمام زندگيم را دلتنگي پر کرده است...
خیال نکن که بی خیال از تو و روزگارتم ....
به فکرتم....
به یادتم
زنده به انتظارتم ....
تمام زندگيم را دلتنگي پر کرده است...
دلتنگي از کسي که دوستش داشتم و عميق ترين درد ها و رنجهاي عالم را در رگهايم جاري کرد !
درد هايي که کابوس شبها و حقيقت روزهايم شد٬ دوری از تو حسرتي عميق به قلبم آويخت و پوست تن کودک عشقم را با تاولهاي دردناک داغ ستم پوشاند .
دلتنگی براي کسي که فرصت اندکي براي خواستنش ٬ براي داشتنش داشتم.
دلتنگي از مرزهايي که دورم کشيدند و مرا وادار کردند به دست خويش از کساني که دوستشان دارم کنده شوم
در انسوي مرزها دوست داشتن گناه است ٬ حق من نيست ٬ به اتش گناهي که عشق در آن سهمی داشت مرا بسوزانند .
رنجي انچنان زندگي مرا پر کرده است٬ آنچنان دستهاي مرا از پشت بسته است٬ آنچنان قدمهاي مرا زنجير کرده است که نفسهايم نيز از ميان زنجير ها به درد عبور مي کنند . . .
دوست داشتن تو چنان تاوان سنگيني داشت که براي همه عمر بايد آنرا بپردازم ... و من این تاوان سنگین را با جان و دل پذیرا شدم .
همه عمر ٬ داغ تو بر پيشاني و دلم نشسته است و مرا می سوزاند .
تو نمايش زندگي مرا چنان در هم پيچيدي که هرگز از آن بيرون نيايم. . . آنقدر دلتنگ دوريش هستم .. آنقدر دلتنگ سرنوشت خويشم .. آنقدر دل آزرده عشق تو هستم که همه هستيم را خوره بي کسي و تنهايي مي جود . . .
به او نگاه مي کنم ٬ به او که چون بهشت بر من مي پيچد و پروازم مي دهد .
به او که لبهايش از اندوه من مي لرزند .
به او که دستهاي نيرومندش ٬عشقي که سالها پيش اجازه اش را از من گرفتند جرعه جرعه به من مي نوشاند . . . . .
به او که چشمهايش در عمق سياهي مي خندید و دنيايم را ستاره باران مي کرد.
به او که باورش کردم و دل به او باختم
به او که دلم مي خواهد در آغوشش چشمهايم را بر هم بگذارم و هرگز ٬ هرگز ٬هرگز به روي دنيا بازشان نکنم .
به او که تکه اي از قلب مرا با خود خواهد برد
به او که مرزهاي سرنوشت ٬ سالها پيش دوريش را از من رقم زده است. سراسر زندگيم را اندوهي پر کرده است که روزها و ماهها از اين سال به سال ديگر آنها را با خود مي کشم و ميدانم که زمان ٬ شايد زمان ٬ داغ مرا بهبود بخشد ولي هرگز فراموش نخواهم کرد که از پشت اين ديوار شيشه اي نگاهش چگونه عمق وجودم را لرزاند .
لبهايش لرزش لبهايم را نوشيد و دستانش ترس تنم را چيد و نفسهايش برگهاي رنگين خزان را به باران عاشقانه بهار سپرد .
نمیـــــــــــــــدونم از کجا شــــــــــــــــــــــروع کنم؟؟!!

نمیـــــــــــــدونم از کجا شــــــــــــــــــــروع کنم
قـــــــــــــصه تلخ ســــــــــــادگیمـــــــــو...
نمیــــــــــــدونم چرا قســـــــــــــمت میکنــــــــــم
روزهـــــــای خوب زندگیــــــــــمو...
چرا تو اول قصــــــــه همه دوســــتم میــــــــدارن وسط
قصه میــــــشـــه سر بســـــرم میزارن
تا میخواد قصــــه تموم بشه هــــمه تنــــهام
میزارن ..میتونم مــــثه همه دورنــــگ باشـــم دل
نبــــازم.
میـــــــتونم مثه همه یه عــــــــــشق بادی بـــــــسازم
بایک نیــــش زبون بتـــــرکه خـــــــراب بشه
تا بیان جمــــــش کن حـــباب دل ســــراب
بشــــه..میتونم بازی کــــنم با احـــــساس وعشق
کـــسی
میتــــونم درســـــت کنم ترس دل ودلو
اپســــی..میـــتونم دروغ بگـــم تا خودمـــو شــــیرین
کنـــم ..
میتونم پشــت دلا قایم بشــم کمین کنم ولی با این
هــمه منم بازمثه اونام یه دروغــگو میشم ورد زبونا..
یه نفر پیدا بــــشه به من بگه چـیکار کنم ..با چه
تیــــــــری اونی که دوســـــــش دارم شیــــــــکار کنم ..
من باید از چی بفهمـــم چه کسی دوســـم داره توی
دنـــیا اصلا عشـــــــق واقعــــــــی وجــــــــود داره ..
انتظار
نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن ...
ولی کاش بودی تا اشکهایم از شوق دیدارت سرازیر میشد ...
کاش بودی و دستهای مهربانت مرهم همه دلتنگیها و نبودنهایت میشد ...
کاش بودی تا سر به روی شانه های مهربانت می گذاشتم
و دردهایم را به گوش تو میرساندم... بدون تو عاشقی برایم عذاب است
میدانم که نمیدانی بعد از تو دیگر قلبی برای عاشق شدن ندارم...
کاش میدانستی که چقدر دوستت دارم و بیش از عشق بر تو عاشقم...
میدانی که اگر از کنارم بروی لحظه های زندگی برایم پر از درد و عذاب میشود
میدانم که نمیدانی بدون تو دیگربهانه ای نیست برای ادامه ی زندگی جزانتظار آمدنت ...
انتـــــــــــــــــــــــــــــظار ...
شش حرف و چهار نقطه ! کلمه کوتاهيه . اما معنيش رو شايد سالها طول بکشه تا بفهمي !
تو اين کلمه کوچیک ده ها کلمه وجود داره که تجربه کردن هر کدومش دل شير مي خواد!
تنهايي ، چشم براه بودن ، غم ؛غصه ، نا اميدي ، شکنجه رو حي ،دلتنگی ، صبوری ، اشک بیصدا ؛
هق هق شبونه ؛ افسردگي ، پشيموني، بي خبري و دلواپسي و .... !
براي هر کدوم از اين کلمات چند حرفي که خيلي راحت به زبون مياد
و خيلي راحت روي کاغذ نوشته ميشه بايد زجر و سختي هايي رو تحمل کرد
تا معاني شون رو فهميد و درست درک شون کرد !!!
متنفرم از هر چیزی که زمان را به یاد من میاورد... و قبل از همه ی اینها متنفرم
از انتظار ... از انتـــــــــــــــــــــــــــــــظار متــــــنـــــفــــــرم
♥♥من پذيرفتم که عشق افسانه است♥♥

من پذيرفتم که عشق افسانه است ... اين دل درد آشنا ديوانه است
مي روم شايد فراموشت کنم ... با فراموشي هم آغوشت کنم
مي روم از رفتن من شاد باش ... از عذاب ديدنم آزادباش
گر چه تو تنها تر از ما مي روي ... آرزو دارم ولي عاشق شوي
آرزو دارم بفهمي درد را ... تلخي بر خوردهاي سرد را
بدترين شكل دلتنگي براي كسي آن است كه در كنارش باشي و بداني كه هرگز
به او نخواهي رسيد هيچ كس لياقت اشك هاي تو را ندارد و كسي كه چنين
رازهای عشق
رازهــای عــشق

راز عشق در تواضع است .
این صفت به هیچ وجه نشانه تظاهر نیست.
بلکه نشان دهنده احساس و تفکری قوی است.
میان دو نفری که یکدیگر را دوست دارند،
تواضع مانند جویبار آرامی است که چشمه محبت
آنها را تازه و با طراوت نگه میدارد.
راز عشق در احترام متقابل است.
احساسات متغیر اند، اما احترام دو طرف ثابت می ماند .
اگر عقاید شریک زندگی ات با عقاید تو متفاوت است ،
با احترام به نظریاتش گوش کن .
احترام باعث می شود که او بتواند خودش باشد .
راز عشق در این است که
به یکدیگر سخت نگیرید .
عشقی که آزادانه هدیه نشود اسارت است .
راز عشق در این است که
هر روز کاری کنی که شریک زندگی ات را
خوشحال کند ،
کاری مثل دادن هدیه ای کوچک ،تحسین ،
لبخندی از روی محبت .
نگذار که جویبار محبت از کمی باران ، بخشکد.
راز عشق در این است که
رابطه تان را مانند یک باغ ، با محبت تزئین کنید .
بذر علاقه ها و عقیده های تازه را
بکار که زیبایی بروید .
ضمنا فراموش نکن که باغ را باید هرس کرد ، مبادا
غنچه های گل پوشیده از علف های هرز عادت شود .
برای اینکه عشق همواره با طراوت بماند فباید به آن
مثل هنر خلاقانه نگاه کرد .
راز عشق در خوش مشربی است .
شوخی با دیگران را فراموش نکن ، در ضمن
مراقب شوخی هایت هم باش .
شوخی نا پسند نکن . شوخی باید از روی حسن
نیت باشد ،نه نیشدار .
راز عشق در این است که
حقیقت اصلی عشق ، یعنی تفکر را از یاد نبری .
آیا یک رابطه دراز مدت ، مهم تر از اختلافات
کوچک و زود گذر نیست ؟
راز عشق در این است که
طرف مقابلت را تحسین کنی .
هر گز با فرض این که خودش این چیز ها را
می داند ،از تحسین غافل نشو .
مشکلی پیش نخواهد آمد اگر بار ها با خلوص نیت
بگویی : دوستت دارم .
گر چه احساسات بشری به قدمت نسل بشر
است ، اما کلمات همواره تازه و جوان خواهند ماند .
راز عشق در این است که
در سکوت دست یکدیگر را بگیرید .
کم کم یاد می گیرید که بدون کلام رابطه برقرار کنید .
راز عشق در استواری است .
در فصول مختلف زندگی ،
عشقتان را مانند کوه بلندی استوار ،
مانند خاک حاصلخیزی پر ثمر
و مانند آفتاب چنان در مرکزیت نگه دارید ،
که همه ستارگان گسترده زمان و فضا به دو
رآن گردش کنند.
هوای تو
هــــــــــــوای تـــــــــــــو

قلب شکسته و دلتنگم
و باز در یک سکوت تلخ و یک عالمه دلتنگی اسیرم....
باز دلم از دنیا و از این زندگی گرفته است....
سهم من در این لحظات تلخ دو چشم خیس است و یک قلب شکسته....
قلبی شکسته که دیگر هیچ امیدی به زندگی دوباره ندارد!
احساس تنهایی میکنم ؛
احساس میکنم تنهایی دوباره جای خالی عشق را با حضور سردش پر کرده است.....
تمام نگاهم به قاب عکست است
تو را میبینم و حسرت آن روزهای شیرین با هم بودنمان را میخورم و دوباره چشمهایم
مثل همیشه بهانه تو را میگیرند!
چه یادگاریهای تلخی را از عشقمان برجا گذاشتی .....
دو چشم خیس ؛
یک قلب شکسته و نا امید ؛
چند خاطره تلخ ؛
یادگاری از عشق تو بود ای بی وفا!
دلم خیلی گرفته؛
اینبار دیگر کسی نیست که دلم را با حرفهایش آرام کند؛
با من درد دل کند و به من امید و دلگرمی بدهد ؛
دیگر کسی نیست که با دستان مهربانش اشکهای مرا از گونه هایم پاک کند
و هم پایم گریه کند .....
تنها خودم هستم ؛
دلم پر از درد است و یک بغض کهنه در گلویم....
هوای دلم ابری است و دلم گرفته ؛
کاش دلم بارانی میشد تا از این حال و هوای تلخ بیرون بیایم....
کجایی ای یار بی وفایم ؟
کجایی که زندگی بدون تو یک کابوس است!
دلم بدجور هوایت را کرده است ؛
چرا رفتی؟
رفتی و دلم را با خود نبردی ....
رفتی اما بدان که اینجا تنهاتر از من دیگر هیچ تنهایی نیست ؛
رفتی اما بدان که دیگر در این دنیاهیچکس مثل من دیوانه وار تو را دوست نخواهد داشت.....
هنوز هم چشمهایم از دوری تو بارانی است ؛
و هنوز هم تو با همه بی وفایی ها و سنگ دلی هایت برای من مقدس و عزیزی...
تو لیاقت این قلب شکسته مرا داری و خواهی داشت....
و باز در یک سکوت تلخ و یک عالمه درد نگفته در دلم اسیرم!
کاش بودی و با من درد دل میکردی ؛
کاش بودی و مثل گذشته به من امید میدادی....
مرا با ان صدای مهربانت آرام میکردی ؛ مرا با آن کلام رویاییت درمان میکردی....
همان کلامی که گویا مدتی است فراموش کرده ای و دیگر بر زبان نمی آوری....
اما من هنوز هم به تو میگویم آن کلام مقدس را .....!
دوستت دارم عزیزم...
زندگی بدون تو همین است ....
دلتنگی ؛
غم ؛
غصه ؛
گریه !
زندگی بدون تو همین است ....
یک دل ابری و گرفته و یک عالمه درد در دل!
همانی قلبی که با حضورت یک خانه سرخ و پر از صفا و صمیمیت شده بود
اینک یک ویرانه شده ؛
که در آن ویرانه یک پنجره شکسته و بسته رو به خوشبختی یک قاب شکسته از عکس تو
و یک دنیا دلتنگی است......
دلم بدجور گرفته است ؛
دلی که دیگر حتی با بهانه های چشمانم نیز آرام نمی شود!
چشمانم از من شاکی اند ؛
قلبم مرا نفرین میکند و دستانم تشنه گرفتن دستان مهربان تو اند!
به پای تو حروم شدم

خونـم حـلال ولـی بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدون

به پایه تو حــروم شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم

اونیكه عاشـق شده بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود
















از دســـت قــــلبم شاكیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم

چــرا گذشتـــم از خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــودم








آخـر مـاجرا بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــشه

دسـت و دلت نلــــــــــــــــــــــــرزه

بزن تیر خـــــــــــــــــلاص رو

ازاون كه عاشقـــت بود

بشنواین التماسرو

...............


....

![]()
هرجا بودی یادت نره
هرجا بودی یادت نره

هرجا بودی یادت نره یه عاشقی به یادته
♥♥♥♥♥♥♥♥
دو چشم منتظر به در همیشه چشم به راهته
♥♥♥♥♥♥♥♥
هرجا بودی یادت نره یه بیت جا مونده داری
♥♥♥♥♥♥♥♥
یه هنجره پر از غزل تو غیبتت تو ساکته
♥♥♥♥♥♥♥♥
تو ای عزیز هرجا بودی طنین این صدا بودی
♥♥♥♥♥♥♥♥
برای زنده بودنم نفس بودی هوا بودی
♥♥♥♥♥♥♥♥
قدم قدم تو جاده ها دلیل رفتنم شدی
♥♥♥♥♥♥♥♥
تو خود تنم شدی حتی اگه جدا بودی
♥♥♥♥♥♥♥♥
هرجا بودی یادت نره یه عاشقی به یادته
♥♥♥♥♥♥♥♥
دو چشم منتظر به در همیشه چشم به راهته
♥♥♥♥♥♥♥♥
فقط خیال ناز توست که این سکوت رو میشکنه
♥♥♥♥♥♥♥♥
دست نجیب تو فقط تار دلم رو میزنه
♥♥♥♥♥♥♥♥
هرجا بودی یادت نره دلم اسیر خواستنه
♥♥♥♥♥♥♥♥
وقتی نباشی کاره من روز و شب رو شمردنه
تقدیم به بهترینم
تقدیم به بهترینم

مهربانم، ای خوب
یاد قلبت باشد یک نفر هست که اینجا
بین آدمهایی که همه سرد و غریبند با تو
تک و تنها، به تو می اندیشد
و کمی
دلش از دوری تو دلگیر است
مهربانم ای خوب
یاد قلبت باشد، یک نفر هست که چشمش
به رهت دوخته ، بر درمانده
و شب و روز دعایش این است
زیر این سقف بلند، هر کجا هستی، به سلامت باشی
و دلت همواره، محو شادی و تبسم باشد
What Is Love؟

عشق چیست؟ سئوال جالبیه؟ نه؟ میخواهیم با هم بخونیم و ببینیم بچههای دوست داشتنی درباره عشق و عاشق شدن چه میگویند. بعضی جوابها خنده دارند بعضیها شگفت انگیز اما شما میتوانید حرفهای بسیاری را در این جملات كوتاه بچهها درک کنید. پس من تصمیم گرفتم که خنده دارترین زیرکانه ترین این جملهها رو برای شما بنویسم. امیدوارم لذت ببرید!
1.وقتی مادربزرگم رماتیسم گرفت دیگه نمیتونست خم بشه و ناخن هاشو بگیره پس پدربزرگم این کارو براش انجام میده حتی وقتی که اونم دستاش رماتیسم گرفت بازم این کارو ترک نکرد. من فکر میکنم این عشقه!
2.عشق یعنی وقتیکه میری بیرون و خوراکی میخوری و به کسی که کنارت نشسته از سیب زمینی سرخ کردهات میدی بدون اینکه فکر کنی اونم بهت خوراکی میده یا نه!
3.عشق یعنی اینکه همش اینو اونو ببوسی بدون اینکه از بوسیدن خسته بشی. اینکه همش بخوای با کسی که دوستش داری باشی و ازش جدا نشی! این عشقه!
4.مادرم میگه من دنبال مردی هستم که مهربون باشه! اما من میخوام براش مردی پیدا کنم که قدبلند و خوش تیپ باشه!
5. عشق یعنی اینکه هیچ وقت به کسی که دوستش داری "نه" نگی!!!- شما باورتون میشه اینو یه بچه گفته باشه!!!
6.عشق تو رو پیدا میکنه؛حتی اگر تو دنبالش نگردی. من از وقتی که پنج سالم بود همش خودمو از عشق قایم میکردم اما دخترا همش دنبال من بودن!!